MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۷ ثبت شده است

نمایشنامه

پنجشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۷، ۰۱:۱۶ ب.ظ
یکی از سوالاتی که بعضی موقع ها از خودم می پرسم اینه که من آدم‌ تنهایی هستم یا نه ؟ راستش اگه بگم تنهام نامردیه ، اما در عین حال نمی تونم بگم تنها نیستم . من دوست صمیمی کم ندارم ، بیشترشون‌دوستای دوران دبیرستان هستن و حتی یکیشون از دوران راهنمایی . دوست شدن با آدما فقط در حد حرف زدن و خندیدن سخت نیست . اتفاقا راحت می تونم با بیشتر شخصیت ها کنار بیام و تحملشون کنم ! اما من دنبال دوست صمیمی یا معمولی نیستم .
اینطوری بگم ، زندگی من مثل یه نمایشنامه ی تک نفره می مونه . خودم با خودم کلنجار می رم ، خودم خودمو دوست دارم/ندارم ، خودم به خودم یاد می دم و خودمو نصیحت می کنم و دلداری می دم و... . وقتی حرف از دوست می زنم ، منظورم یه کسیه که اینقدر بشه بهش اعتماد داشت که بتونم این نمایش تک نفره رو دو نفره کنم ، یا حداقل یه تماشاچی پیدا کنم واسش ! شایدم حتی من بیخیاا این نمایش نامه ی حوصله سر بر شدم و این من بودم‌که به نمایش اون ملحق شدم ، کی چی‌میدونه !


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۷ ، ۱۳:۱۶
محمد ابراهیمی

و روز دختر !

يكشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۷، ۰۳:۳۹ ق.ظ

روز دختر ! بگذریم از اینکه چرا روز ((دختر)) و چرا این روز . یه جکی بود میگفت چرا روز پسر دختر داریم و روز پسر نداریم ؟ و بعد اون‌یکی طرف میگفت خب به همون دلیل که روز آدمای معلول داریم ، روز آدم سالم نداریم ! راستش رو بخواین منم یه جورایی موافقم ! آدم بودن ، نه ، بهتره بگم‌کلا زنده بودن (هر موجودی که هستین) واقعا سخته ! و سخت تر‌هم میشه اگه انسان باشین و دختر . و واقعا دختر بودن تو کشور ما مثل این می مونه که شما معلول و ناتوان هستین در کل زندگی. می دونم‌که من به عنوان یه پسر هیچ وقت نمی تونم بفهمم دختر بودن چه حسی داره . راستش حتی نمی خوام هم بفهمم . اینکه هر وقت حرف از تجاوز میشه فوری حرف از آبروریزی برای دختر و خانوادش میشه و حتی از طرف خانواده تهدید به مرگ میشه  ، اینکه به عنوان یه دختر ارزش و ((مزّه))ت به اینه که دست نخورده باشی ، اینکه اجازه تصمیم گیری برای زندگی خودت نداشته باشی ، اینکه اجازه بروز هیچ گونه احساسی (مخصوصا جنسی) نداشته باشی ، اینکه ... کلی چیزای دیگه که خودتون بهتر از من می دونید‌، اینا چیزای نیستن که من پسر هیچ وقت بدونم درک کنم . متاسفم که نمی تونم یه متن احساسی قشنگ بنویسم یا باعث دلگرمی تون بشم ، راستش حتی نمی دونم حرف حسابم از نوشتن این متن چیه و چی می خوام بگم . اما می خوام بگم‌منم اندازه خودم به یادتون هستم ! می دونم مسخره‌ست که اوج کاری که از دستم بر میاد نوشتن این متن تو وبلاگ سوت کور و به جان خریدن لقب کس لیسه !
یادمه یه بار دوم دبیرستان بودم و تولد یکی از دوستام بود ، داشتم فکر می گردم یه اس ام اس تبریک ( از اینا که یه متن سکسی و یه بیت شعر داره) واسش بفرستم که پشیمون شدم ، و فقط بهش گفتم (( سلام ، تولدت مبارک ، سال خوبی داشته باشی )) . و اونم جواب داد (( همین ساده بودنت رو دوست دارم ، ممنون !) راستش هنوزش نمی دونم تعارف کرد یا مسخره  یا جدی گفت ، ولی امید وارم شما هم تبریک روز دختر رو از من در عین سادگی و بی‌ریخت بودن بپذیرید ! :) 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۷ ، ۰۳:۳۹
محمد ابراهیمی

نول

چهارشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۷، ۰۲:۲۲ ق.ظ

وشنفکری تو این‌ کشور خیلی بحث جالبیه ، در واقع حتی اگه از این بگذرین که روشنفکر کلا توهین به حساب میاد تو کشور ما ، انواع اقسام مختلفی هم داره ! یکیش هم اینه که‌همیشه خودتون رو جدا از جو و جریان به وجود اومده بدونید و متفاوت عمل کنید ! مثلا چی ؟ منظورم این نیست که مثلا بیاین بگین فوتبال واسه حواس پرت کردنه مردمه ، بلکه یه قدم‌هم‌جلو برین و کل ماجرای فوتبال در‌مقابل بدبختی های مردم رو بدون اینکه طرف خاصی داشته باشید ، مسخره کنید و هر دو طرف رو اسکل بدونید ! الانم می خوام‌یکم از فاز ها بردارم ، گفتم که بدونین که خودم‌در جریانم دارم چی کار‌میکنم !
می خوام بگم که به نظر من ما ایرانی ها مشکل اصلیمون ، یا حداقلی چیزی که خیلی منو اذیت می کنه ، اینه که بلد  نیستیم با هم‌کنار بیایم و هم دیگه رو دوست داشته باشیم ! چرا ؟ چون‌همیشه همه چیز باید طبق میل ما باشه ، همه جیز باید به مزاج من خوش بیاد ، همه ی رفتار ها و کلمات فلان نفر باید مورد تایید من باشه و دقیقا طرز فکر من‌رو داشته باشه ! حالا اگه یکی از این هارو نداشته باشی ، در عرض صدم ثانیه از لیست محبوب ترین ها پاک میشه و تبدیل میشه به احمق ، ابله ، منفور و در موارد بسیاری مزدور و وطن فروش ! فقط یه کوچیک یه نفر‌کافیه به مزاق ما خوش نیاد و اون وقت اون طرف میشه کیسه بکس عقده های یه ملت. انگار نه انگار که که‌همه ما آدمیم و هر کی نظر خودشو داره ، و اگه کسی یه درجه خلاف نظر ما رفتار کنه صلاحیت دوست داشته شدن و قابل احترام بودن رو از دست میده !

فعلا همین . باز هم واستون از این فازا برخواهم داشت ! 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۰۲:۲۲
محمد ابراهیمی

آدم جوگیری هستم‌!

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۷، ۱۲:۳۸ ق.ظ

دقیقا همین قدر که می بینید ، یه صبح تا شب دوست دارم بشینم بنویسم ، یه روز دیگه می خوام‌بنویسم ، ولی حال ندارم و یهو بیخیال می شم . 

ولی جدا از جوگیری آدم فراموش کاری‌هم هستم . همه‌چیو یادم می ره . حتی احساساتی که داشتم. فقط یه کانسپت کلی ازش یادم می مونه . فقط در حدی که یادمه حس خوبی بود یا نبود . و البته همین باعث میشه خیلی از اتفاق ها چندین بار سرم بیان ، اینقدری که دیگه کامل یادم بمونن‌ . ولی امروز داشتم یه نگاه به نوشته های این وبلاگ می انداختم کامل و با جزئیات همه چی رو یادم انداختن . اینکه موقع نوشتن تک تک‌پست ها چه حسی داشتم و به چی فکر می کردم . حس جالبیه . مثل این می مونه داری یه نفر دیگه رو از بیرون نگاه می کنی و قضاوتش می کنی و اون یه نفر هم خودتی . 

داشتم‌به این فکر‌می‌کردم‌چی بنویسم ؟ از خودم‌؟ یه داستان چند خطی از خودم بنویسم در حالی که احساس سکسی بودن خاصی بهم دست داده که چه  شاهکاری خلق کردم بذارمش اینجا ؟ یا بیام گه خوری فلسفی و روانشناختی راه بندازم ؟ که تصمیم گرفتم به این خاطره پسنده کنم که جام جهانی کلا جو باحالیه !امروز بابام که فکر کنم تو عمرش یه بار هم‌ نشده با تصمیم خودش فوتبال نگاه کنه ، با یه پلاستیک تخمه اومد سراغم و گفت تخمه‌گرفتم‌واسه بازی امشب بشینیم نگاه کنیم ! :)) منم گفتم بابا بازی فردا شبه امشب استراحته . اونم گفت عه جدی ؟ پففف .البته الان کلا یه جوریه شما حرف از فوتبال بزنی ده نفر حمله می کنن بهت که خاک بر سرت ، فلان جا آب نداره ، فلان‌قدر دزدی شد ، به فلان نفر تجاوز شد اونوقت تو به فوتبال فکر‌ می کنی ؟دلار فلان قدر شد اونوقت شما دارین وبلاگ منو می خونین ؟!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۷ ، ۰۰:۳۸
محمد ابراهیمی

یا شاید ...

شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۵۴ ب.ظ

یا شاید‌هم‌مثل یه مگس ، که‌همه‌چیو هزار تا می بینه . می خواد با دستای کوچیک خودش همه رو خفه کنه اما زورش به کسی نمی رسه . رو‌گردن‌هر‌کی می شینه یه دست میاد به سمتش و از ترس فرار‌می‌کنه . و‌مدام از خودش می‌پرسه :(( چه بلایی داره سرم‌میاد ؟؟؟؟؟؟؟؟))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۲۱:۵۴
محمد ابراهیمی

میشه بغلم کنین ؟

شنبه, ۲ تیر ۱۳۹۷، ۰۹:۲۹ ب.ظ
مثل یه سگ پشمالو . یه سگ‌پشمالو با موهای مشکی بلند که از کثیفی سفت شدن و به هم چسبیدن . تو یه شهر فوق العاده گرم زندگی می کنه . تو زمستون به دنیا اومده و اولین باره داره گرما رو می بینه . و تازه فهمیده که همچین موجودی واسه زندگی تو اینجور آب و هوایی مناسب نیست . سگ ها نمی تونن عرق‌کنن و خودشون رو خنک کنن ، واسه همین هر جوب آبی رو که می بینه خودشو می ندازه توش و خودشو خیس می‌کنه . اما‌کافی نیست و فقط کثیف تر میشه و لجن بیشتری بهش می چسبه . فقط یه راه به ذهنش می رسه . بره و کوچ کنه . اینقدر بره و بره و بره و بره تا به یه شهر با آب و هوای خوب برسه . جایی که شاید یه رودخونه تمیز پیدا کنه و خودشو تمیز بشوره . شایدم یکم خوشگل شد و یه نفر به سرپرستی بگیرش .اما اونقدری بهش سنگ‌پرت کردن و با لگد زدنش که دیگه فکر اعتماد به یه آدم خیلی کمرنگ شده تو ذهنش .ولی چه تضمینی هست که می تونه از بیابون رد بشه و خودشو به حتی به شهر دوم برشونه ؟ حتی اگه از گشنگی و تشنگی نمی ره حیوون های وسط راه می ذارن زنده بمونه ؟ اصلا کجا معلوم‌که در نهایت به یه جای بهتر می رسه ؟ 
پ.ن : خوشم از این نوشتن نمی اوند ، احساس می‌کردم تصویر بدی از خودم دارم نشون میدم . اما الان دوست دارم تا جایی که می تونم بنویسم و منفی ترین تصویر‌ممکن از خودم رو نشون بدم . دوست دارم برم باشگاه . یه رشته ی رزمی . جلوی یه نفر  وایسم و بگم تا جایی که می تونی بزن . بهش میگم بزن تو شکمم ، از ضربه به شکم نفرت دارم ! می دونین این حجم از عصبانیت از‌کجا میاد ؟ خودمم تازه فهمیدم . تا حالا شده با خودتون لج کنید ؟ مثلا می رین استخر ، می خواین شیرجه بزنین تو آب اما می ترسین . و با خودتون لج می کنید و می گید واسه اینکه روی خودمو هم کم کنم باید شیرجه رو بزنم ! درسته که اینجور مواقع کم‌کردن روی خودتون خیلی لذت بخشه ، اما این حرکت یه جور شمشیر دو لبه می مونه . اگه نتونین به خودتون غلبه ، احتمالا تا یه مدت همش سر خودتون غرغر مس کنید . یه همچین بلایی سرم اومده . سر یه سری مشائل ساده و مبتدی ، ریده شده بهم و با مخ خوردم زمین! و انجام یه سری از ساده ترین و مبتدی ترین‌کارهایی که هر روز خیلی ها انجام می دن و از کنارش ساده می گذرن واسه من شده از بزرگترین حسرت هام ! تنها کسی هم‌کم زورم بهش میرسه شمایین و این وبلاگ !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۷ ، ۲۱:۲۹
محمد ابراهیمی

مدال

جمعه, ۱ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۱۰ ب.ظ

به خودم میام ، رو تاتامی ام .راند دومه و دیگه نفسم به زور بالا میاد .اولین‌باریه که با تمام وجود می خوام برنده بشم . اما حریفم هنوز سر حال به نظر می رسه . حمله می کنه و می خوام جوابشو بدم اما خستگی نمی ذاره درست فکر کنم ، مشت و لگد هامم دیگه زوری ندارن . فقط دوست دارم تموم بشه . و همون لحظه جلوی چشم همه ی تماشاچی ها و داور ها دراز بکشم . دراز بکشم و در حالی‌که نفس نفس می زنم و حتی نبض مویرگ های بدنم رو احساس می کنم ، به هووووو کشیدم مردم گوش بدم . و در نهایت داور منو برنده اعلام می کنه و هووووو کشیدن هایی که بلند تر میشن . درست بر خلاف تیم ملی که سزاوارنه شکست می خوره ، من در عین ناسزاواری پیروز می شم . مدال رو میدن بهم . یه مدال خیلی زشت . می ندازنش گردنم‌که یهو متوجه میشم مدال خیلی داغه ، مثل اینکه تازه از کوره درش آورده باشن ! سینه ام می سوزه و جای مدال روش می مونه . اما دوستش دارم . بیشتر از هرچیزی . حاضرم برای این مدال کثیف و زشت ، خودخواه ترین و کثیف ترین آدم دنیا بشم. و صدای هوووو کشیدن مردم همچنان‌داره میاد .
می خوام برگردم که متوجه میشم ماشینم رو پنچر کردن و شیشه هاش رو شکستن . میرم سوار تاکسی یا اتوبوس بشم اما‌کسی سوارم نمی کنه . و با خستگی ای که تو بدنمه ، پیاده شروع‌می کنم به حرکت به سمت خونه . تو راه همش صدای نوتیفیکیشن گوشیم میاد ، فکر کنم همع حمله کردند بهم . به خودم زحمت نمی دم نگاهشون کنم .
می رسم به خونه . می رم خودمو می اندازم تو تخت خواب و خوابم می بره . فرداش پا می شم و می بینم کل بدنم از مبارزه ی دیروز کبوده ،سوختگیم‌هم خوب شده و رو باحالی از خودش به جا گذاشته ! به سختی می تونم‌تکون بخورم . تلویزیون رو روشن می‌کنم‌اما‌هیچکی حرفی از‌من و مدالم نمی زنه . گوشیم رو بر می دارم و  می بینم دیگه کسی واسم‌کامنت نمی ذاره . می رم تو خیابون و متوجخ میشم دیگه کسی منو نمی شناسه . بر می گردم خونه ، مدالمو می اندازم گردنمو شروع به فوتبال نگاه کردن می کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۷ ، ۲۳:۱۰
محمد ابراهیمی