MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۳ مطلب در دی ۱۴۰۰ ثبت شده است

جوجی قشنگم

پنجشنبه, ۳۰ دی ۱۴۰۰، ۱۲:۵۵ ق.ظ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۳۰ دی ۰۰ ، ۰۰:۵۵
محمد ابراهیمی

پست صد و سی و هشتم

شنبه, ۲۵ دی ۱۴۰۰، ۰۱:۳۶ ق.ظ

از چیز هایی هیچوقت نتونستم درک کنم که چه منطقی پشتشه ، دوست داشتن و دوست داشته شدنه . نمی‌تونم بفهمم و درک کنم که چی میشه که یه نفرو دوست داریم و یک نفر دیگه رو نه ، و حتی نمی‌تونم درک کنم که چرا یک نفر رو یه جوری دوست داریم و یه نفر دیگه رو یه جور دیگه .

جدا از همه ی این ها ، چیزی که متوجه‌ش شدم اینه که دو نوع از دوست داشتن داریم . یه نوعش این شکلیه که یه نفر رو دوست داریم چون فکر میکنیم این آدم هیچ ایرادی نداره و از هر لحاظ بهترینه . حتی وقتی متوجه یه اخلاق یا ویژگی بد درش بشیم ، یا یک جوری توجیه‌ش  میکنیم یا میگیم حتی فلان اخلاقشم باحال و بامزه‌ست و بعضی ها هم سعی میکنن که اون اخلاق رو در طرف دیگه اصلاح کنند . نوع دوم از دوست داشتم این جوریه که شما قبول دارید که یک نفر اخلاق ها و ویژگی های بدی هم داره ، اما وجود همه ی این ها بازم به دوست داشتنش ادامه میدیم . در واقع نه از طرف انتظار فرشته بودن و بهترین بودن و خوش اخلاق ترین بودن داریم ، اما باز هم همینحوری که هست دوستش داریم . اگه از من میپرسید نوع دوم دوست داشتن خیلی با ارزش تره . چون اصولا هیچکس کامل و بی‌نقص نیست ، و وقتی طرف مقابل بفهمه بعضی چیز هارو دیگه نمیتونه توجیه کنه یا اینکه هیچوقت نمیتونه اصلاحشون کنه چه عکس العملی نشون میده ؟ ایا باز هم به دوست داشتن طرف مقابل ادامه میده؟ 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ دی ۰۰ ، ۰۱:۳۶
محمد ابراهیمی

آی دونت نو

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۴۰۰، ۰۴:۲۳ ب.ظ

بعضیا میگن زندگی همیشه چیز های قشنگش رو وقتی انتظارش رو نداری سر راهت قرار میده . اما همین چیزهای قشنگ بعضی موقع ها میتونن تبدیل به سوهان روح ادم بشن . کسی که همیشه تو تنهایی زندگی کنه هیچوقت از تنها بودن گله نمیکنه . اما فرض کنید یه نفر وارد زندگیش نیشه که بدون هیچ تلاشی تنهایی اون ادم رو ازش مییگیره  ، همیشه کنارشه و باعث خوشحالی حال‌خوبش میشه ، بدون اینکه هیچ تلاشی کنه یا اینکه عمدا این کار هارو کرده باشه . فقط و فقط بودنش باعث عوض شدن زندگی یه نفر میشه ، اما خب به چه قیمتی؟ به این قیمت اون ادم تنهای خوشحال میدونه که یه روزی از همین روزا دوباره قراره تنها بشه و زندگیش به تاریکی قبل بشه . یه حسی تو این مایع ها که از غار بیرون بیای و ناگهان یه قلعه ی خیلی بزرگ و مجلل و رویایی پیدا کنی برای زندگی کردن ، اما میدونی که اون قلعه مال تو نیست و هروقت که صاحبش بیاد تورو با لگد میندازن بیرون . یا اینکه یهو بهت یه آیفون ۱۳ پرومکس بدن ، اما هیچوقت رمزش رو ندونی و نتونی ازش استفاده کنی . یا اینکه یه لامبورگینی تو حیاط خونتون پارکه ، اما تو کلیدش رو نداری و هیچوقت نمیتونی ازش استفاده کنی . یا شاید حتی اینکه خفن ترین و پیشرفته ترین تلویزیون سه بعدی دنیا رو داری ولی عینک هاش رو نداری تا ازش درست استفاده کنی . اون حس رو مخی که ناب ترین شراب دنیا توی دستاته ولی هیچوقت قرار نیست مزه‌ش رو بچشی . یا اینکه خوش بو ترین گل دنیا جلوی صورتته اما اجازه نداری ماسکتو برداری و بوش کنی ، قشنگ ترین لباس دنیا رو داری اما نباید هیچوقت بپوشیش . احساس میکنم همه چی جلوی چشمامه ولی نباید چشممو باز کنم ، اخساس میکنم همه چی تو دستمه اما اجازه ندارم دستمو ببندمو بگیرمش ، احساس میکنم فقط یه قدم با پیدا کردن دلیل خوشحالیم فاصله دارم اما اجازه ندارم اون یه قدم رو بردارم . یه حسی که انگار فقط یه قدم تا کمال فاصله داری ، اما هیچوقت نباید اون یه قدم رو برداری ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۰۰ ، ۱۶:۲۳
محمد ابراهیمی