MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

۷ مطلب در فروردين ۱۳۹۹ ثبت شده است

بنگ بنگ بنگ

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۹، ۱۱:۱۷ ب.ظ

مثل یه میدون جنگ که سربازا دو طرفش واستادن و تفنگ دستشونه . منتها فشنگ هاشون همه مشقیه . دارن به هم تیر اندازی نی‌کنن اما گلوله ها به هیچکدومشون آسیبی نمی‌رسونه . هر سری که گلوله می‌خوره به کسی ، خودشو می‌ندازه زمین و ادای مرده هارو در میاره . یه میدان جنگ مضحک ، بدون یه قطره خون . میدان نبردی که قطعا خیلی زود تموم میشه و سربازا بر‌میگردن سر کار قبلی‌شون و این میدان نبرد حماسی و احمقانه  هم در یاد و خاطره ی هیچکس نخواهد موند !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۹ ، ۲۳:۱۷
محمد ابراهیمی

بی‌مصرف دوست داشتنی

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۹، ۰۶:۱۶ ق.ظ

حس یه قطعه پازل رو دارم که متعلق به کسیه که عاشق پازله . تیکه ی پازل قبلا کامل کننده ی پازلی بوده که صاخب پازل ها خیلی دوستش داشته . اما هنه ی قطعات این پازل گم شدن و فقط یه این یه قطعه مونده . صاحب پازل این یه قطعه رو خیلی دوست داره . ازش مراقبت و می‌کنه کلی و حواسش بهش هست . صاحب پازل ها طبق معمول کلی پازل جدید می‌خره . پازل های هر کدوم صدها یا حتی بیشتر قطعه دارن . اما صاحب همجنان به یاد تک قطعه ی پازل هست . اما به نظر شما ، یه قطعه ی پازلی که هیچ حفره ای رو پر نمی‌کنه ، تا چه مدت می‌تونه جایگاهش رو تو اتاق صاحب پازل حفظ کنه؟ کی صاحب پازل ها به این نتیجه می‌رسه این قطعه هیچ ارزشی نداره؟

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۹ ، ۰۶:۱۶
محمد ابراهیمی

زندانی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۲۰ ق.ظ

حس اون زندانی رو دارم که عمدا خودش رو انداخته تو زندان . واسه اینکه از دست جامعه و هرکی که می‌شناسش راحت بشه . اما شانسش می‌خوره به کرونا و بهش مرخصی می‌دن و دوباره آزاد میشه !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۲۰
محمد ابراهیمی

منفی یک

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۹، ۰۵:۱۵ ق.ظ

حس یه عدد بی نهایت رو دارم ، که منفی یک شده. قطعا اولین بار عین خیالش نبوده و به بی‌نهایت بودن ادامه داده. اما همین‌طوری همش منفی یک میشه. نه دوبار ، نه سه بار یا حتی چهاربار . بلکه بی‌نهایت بار . آخرش جی می‌شه؟ بی‌نهایت تبدیل می‌شه به یک ، صفر و منفی یک !

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۹ ، ۰۵:۱۵
محمد ابراهیمی

چرا و چگونه؟

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ق.ظ

 حس اون کسی رو دارم وارد یه غار تنگ شده . و هرجی جلو تر میره مسیر لیز تر و پرشیب تر میشه . اول که وارد غار شده ، به امید یه گنج خیلی با ارزش وارد شده . اما هرچی میره جلوتر ، فکر و خیال گنج با ارزش کمرنگ تر و کمرنگ تر میشه . اما مشکل فقط گنج نیست ، مسیر غار داره لیز تر و لیز تر میشه و با هر قدم اشتباهی که بر‌میداره ، لیز میخوره و چند قدم به عقب برمی‌گرده . و این کار حسابی کلافه‌ش کرده . وقتی لیز می‌خوره ، عصبی می‌شه و دست و پا می‌زنه اما فایده ای نداره و فقط خودشو خسته می‌کنه و بیشتر لیز می‌خوره به عقب . آخرش چه تصمیمی می‌گیره ؟ راستش خودمم نمی‌دونم !

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۹ ، ۰۱:۳۶
محمد ابراهیمی

چک چک چک بوووووم

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۹، ۰۲:۳۵ ق.ظ

می‌خوام بگم تا اونجایی که من می‌دونم یکی از روش های خیلی طاقت‌فرسای شکنجه اینه که طرف رو پیشونی طرف قطره قطره آب می‌ریزن . اولش هیچی نیست اما بعد یه مدت جای قطره ها شروع به درد کردن می‌کنه . تا اینکه بعد چند ساعت هر قطره ی آبی که می‌ریزه ، مثل یه جکش می‌مونه که می‌کوبونن تو میشونی طرف . در همین حد دردناک .

می‌خوام بگم بعضی از مشکلات زندگی هم مثل همین شکنجه می‌مونن . در واقع اگه یکی دوبار اتفاق بیوفتن شاید ناچیز باشن ، شاید‌اگه از بیرون نگاه‌ش کنی چیز خاصی نباشه اما تکرار و تکرار و تکرار بعضی چیزای کوچیک باعث می‌شه که دیگه واست کوچیک نباشن و هر سرس که اون اتفاق کوجیک و به ظاهر ناجیز واست میوفته ، مثل پتکی می‌مونه که دارنومی‌کوبنش تو صورت ولی فقط می‌بینیش و دردش و احساس می‌کنی . 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۹ ، ۰۲:۳۵
محمد ابراهیمی

دکتر مریض یا مریض دکتر

شنبه, ۲ فروردين ۱۳۹۹، ۰۴:۵۶ ق.ظ

حس الانم  شبیه آخرین دکتر فعال روی زمینه . دکترای دیگه ام هستن که اتفاقا خیلی هم ماهر ترن ، اما کرونا واسشون اهمیتی نداره و تو قرنطینه ی خونگی به سر می‌برن . دکتر خودش مریضه اما داره از آخرین مریضای کرونایی مواظبت می‌کنه . دلخوشیش اون لحظه ایه که مریض هاش سالم و سلامت ازش تشکر مس‌کنن و می‌رن . تا اینکه آخرین مریض مرخص میشه ، خودش می‌مونه و خودش . یه چند دقیقه بعد آخرین زانو می‌زنه و حالش بد می‌شه . و در حالی که داره داره نفس نفش می‌زنه و هنوز کمس امید داره که بیاد نجاتش بده ، آروم آروم با بغضی که تو گلوش داره و اشکی تو چشماش جمع شده  ، می‌میره .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۹ ، ۰۴:۵۶
محمد ابراهیمی