آدم جوگیری هستم!
دقیقا همین قدر که می بینید ، یه صبح تا شب دوست دارم بشینم بنویسم ، یه روز دیگه می خوامبنویسم ، ولی حال ندارم و یهو بیخیال می شم .
ولی جدا از جوگیری آدم فراموش کاریهم هستم . همهچیو یادم می ره . حتی احساساتی که داشتم. فقط یه کانسپت کلی ازش یادم می مونه . فقط در حدی که یادمه حس خوبی بود یا نبود . و البته همین باعث میشه خیلی از اتفاق ها چندین بار سرم بیان ، اینقدری که دیگه کامل یادم بمونن . ولی امروز داشتم یه نگاه به نوشته های این وبلاگ می انداختم کامل و با جزئیات همه چی رو یادم انداختن . اینکه موقع نوشتن تک تکپست ها چه حسی داشتم و به چی فکر می کردم . حس جالبیه . مثل این می مونه داری یه نفر دیگه رو از بیرون نگاه می کنی و قضاوتش می کنی و اون یه نفر هم خودتی .
داشتمبه این فکرمیکردمچی بنویسم ؟ از خودم؟ یه داستان چند خطی از خودم بنویسم در حالی که احساس سکسی بودن خاصی بهم دست داده که چه شاهکاری خلق کردم بذارمش اینجا ؟ یا بیام گه خوری فلسفی و روانشناختی راه بندازم ؟ که تصمیم گرفتم به این خاطره پسنده کنم که جام جهانی کلا جو باحالیه !امروز بابام که فکر کنم تو عمرش یه بار هم نشده با تصمیم خودش فوتبال نگاه کنه ، با یه پلاستیک تخمه اومد سراغم و گفت تخمهگرفتمواسه بازی امشب بشینیم نگاه کنیم ! :)) منم گفتم بابا بازی فردا شبه امشب استراحته . اونم گفت عه جدی ؟ پففف .البته الان کلا یه جوریه شما حرف از فوتبال بزنی ده نفر حمله می کنن بهت که خاک بر سرت ، فلان جا آب نداره ، فلانقدر دزدی شد ، به فلان نفر تجاوز شد اونوقت تو به فوتبال فکر می کنی ؟دلار فلان قدر شد اونوقت شما دارین وبلاگ منو می خونین ؟!