مار و خار
حتما داستان اون مار رو شنیدید که میپیجه دور اره و فکر میکنه اره مسخواد بهش آسیب برسونه واسه همینه ایتقدر به اره فشار میاره تا آخر سر خود مار رو بعدا مرده پیدا میکنن در حالی که اینقدر به اره فشار آورده که خودش رو کشته . داستان احمقانه ای به نَظر میرسه اما نه اگه خودتونو جای مار بذارید . فرض کنید بینایی درست ندارید ، زندگی به شنا یاد داده که بکش یا کشته شد و همیشه آماده ی حمله و مردن هستید . به جیزی میرسین که شبیه خودتوته اما داره بهتون صدمه میزنه .یک بار دورش بپیجی ، فرقی نمیکنه بعدش به کدوم سمت برین در هر صورت زخمیمیشین . اینجاست که غرایضتون وارد عمل میشه و یه دمشن رو جلوی خودتون میبینید .به جای فرار مبارزه میکنید ، طبیعیه که آسیب ببینید اما جنگیدن و مردن بهتر از فرار کردن و مردنه ! دورش میپیجید و بدتر زخمی میشید . خب طبیعیه برای در اومدن از یه شرایط سخت و پیروز شدن زخمی شدن بهای کوچیکیه ! اما دشمن سر سخت تر از این خرفاست و هرجی بیشتر زور میزنید فایده ای نداره . هر سری که یه دور دیکه دور اره میزنین با خودتون میگید الانه که دیگه شکشتش بدم ! الانه که دسگه راخت بشم ! و قبل از اینکه بفهمین چی شده از حال میرید و تمام! یه مرگ افتخار آمیز از نظر خودتون اما مضحک از تظر بقیه !
پ.ن : نتیحه ی اخلاقی با خودتون