MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

اشک تمساح

يكشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۷، ۱۲:۱۷ ق.ظ

امروز پیش بزی بودم که بابام واسه قربونی کردن گرفته . نگاهش می کردم‌و دلم واسش می سوخت . در حیاط که باز می شد زور می زد که بره سمتش ولی طناب دور‌گردنش اجازه نمی داد . رفتم یکم نازش کردم . داشتم به این فکر می‌کردم یعنی می دونه منی که الان دارم نازش می‌کنم‌و دلم واسش می سوزه ، چند روز‌مشغول خوردنشه ؟ به این که الان راجب من چی فکر می کنه ؟ اون لحظه که دارن می‌کشنش به چی فکر می‌کنه ؟ نمی دونم ، نه من هیچ وقت می فهمم نه اون . پا شدم که برم که یهو دیدم با شاخش داره کمرشو می خارونه و بعد چند ثانیه نگاه من کرد . گفتم خوشت اومد ؟ کمرتم بخارونم واست ؟ :)) و البته همین کارو هم کردم ، با خودم گفتم  قبل از اینکه بمیره ، حداقل یه بار یه نفر یکم نازش کرده باشه . انگیزه ی کثیفیه مگه نه ؟ اشک تمساح به معنی واقعی .
انسان بودن خیلی جالب و در حال مسخرست . یادمه یه بار یه جایی خوندم که شاید تو روند تکامل انسان ، خودآگاهش  بیشتر از ناخودآگاهش و بیشتر از اونچه که باید رشد کرده و نتیجش شده موجودی به اسم انسان . فرقی نمی‌کنه چه موجودی هستین ، کلا هیچ راه فراری از دست انسان ها نیست .
اون بز بیچاره باعث شد برای اولین بار تو عمرم به گیاه خوار شدن فکر بکنم . همون روز که هنوز تو جو بودم ، برگشتم‌به مامانم‌گفتم که نظرت چیه دوتاییمون با هم‌گیاه خوار بشیم ؟ گفت من که مشکلی ندارم ، ولی تو چی  میخوای بخوری ؟ تو که نه سالاد می خوری ، نه سبزی . کلم و بادمجون و کدو و بامیه و کنگرم‌که نمی خوری ، زیاد اهل میوه خوردنم‌نیستی ، می خوای چی بخوری ؟ یکم‌که فکر کردم‌دیدم راست می‌گه . و قانع‌شدم که به اشک تمساح ریختنم ادامه بدم .  ادامش چون خیلی بی ربطه تو پست بعد می‌گم.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۵/۲۸
محمد ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی