MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

منم دوست دارم !

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۲:۳۷ ق.ظ

یه مدت هست که دوتا دوست جدید پیدا کردم . یه سگ‌با توله‌ش. یه روز رفته بودم یه خورده غذا بدم سگ های ولگرد دور و بر که خوردم به این دوتا . یه سگ ماده که پاش شکسته و لنگ می زنه . خیلی هم لاغر و ضعیف شده و یه توله هم همیشه باهاشه . یه بار بهشون غذا دادم . وارد جزئیات احساساتم نمی شم چون احتمالا باید یه پست جدا بنویسم راجبش . ولی اینقدری بهش وابسته شدم‌که یکی دو روز بعدش بازم‌رفتم‌بهشون غذا بدم . وقتی منو دید از دور بدو بدو ا مد سمتم ! اینقدر دمش رو سریع سریع تکون می داد که یه بار خورد به پام و پام درد گرفت ! اسمشو گذاشم لوگی ( چون لنگ می زنه :)) ) . و هر چند وقت یه بار می رم پیشش و بهش غذا می دم . چند بار هم تا دم در دنبالم‌ اومد !

یه چند روزی هست که برای مسافرت اومدم تهران ، می خواستم تو هواپیما راجب مسافرتم و کارایی که می خوام بکنم بنویسم اما اینقدر جام‌بد بود که نشد . امروز داشتم با بابام صحبت می‌کردم ، ازش پرسیدم چه خبر از طلا (سگم) ؟ گفت(( نگران نباش حواسم هست بهش . و ادامه داد که دیشب همون سگ که پاش شکسته اومده دم در نشسته بود ! احتمالا دنبال تو می گشته ، منم به امیر‌گفتم از غذای طلا یه خورده بده بهش  )) . از وقتی اینو شنیدم احساس سکسی بودن خاصی بهم دست داده . یه سگ بیچاره با یه پای شکسته و یه توله ، دلش واسم تنگ شده و رفته دم در منتظر من نشسته ! الان غرق در حس افتخارم ! 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۳/۰۷
محمد ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی