MyAbsurdThoughts

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
آخرین مطالب

افکار‌پریشون ۲

چهارشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۷، ۰۲:۴۶ ق.ظ


می دونی این که اکست با کراشت بره بیرون و نکست ببینه و به جی افت بگه یعنی چی ؟
این استوری ای بود که الان تو اینستا چشمم بهش خورد . دقیقا این‌نبود اما یه همچین جیزی بود . می تونم بگم‌کلکسیونی از کلمه هاییه که ازشون متنفرم و مفهومی رو می رسونن که بازم ازش متنفرم . کراش . چقدر بدم میام از این‌کلمه . و به طرز عجیبی نمی دونم چرا . نمی دونم از‌کلمه‌ش بدم میاد یا از‌معنی و مفهوم و اون تصویری که تو ذهنم درست می‌کنه . اما می دونم که دوسش ندارم .
البته اینکه بگم خودم تا حالا ((کراش)) داشتن رو تجربه نکردم احمقانست . یادمه دبیرستان‌که بودم ، از یه دختره که هر روز دم در مدرسه می دیدمش خوشم میومد . کفشاش و کیفش قرمز بودن . موهاش چتری و فکر کنم بور بود . فقط یه بار از‌ نزدیک‌دیدمش که اونم تو مغازه نزدیک مدرسمون بود . تنهت چیزی که باعث می شد وسط اون شلوغی و لباس فرم های سورمه ای تشخیصش بدم کفشای قرمزش بود . فکر‌کنم حتی اگه یه بار از نزدیک و با لباسی غیر از لباس فرم‌ مدرسه می دیدمش نمی تونستم بشناسمش ! دقیقا مفهوم کلمه ی کراش واسه من یعنی این .
وقتی که اون دختره کفشاشو و کیفشو عوض‌کرد و دیگه پیدا کردنش بین سخت ، به یه نتایجی رسیدم . اینکه هیچ وقت سمت کسی که فقط با یه کفش عوض کردن گمش می کنم ، نرم . و فکر‌کنم این از معدود تصمیمات زندگیم بود که تو طولانی‌مدت بهش عمل کردم . البته این‌کلیات اون‌تصمیم بود که با گذشت زمان جزئیات هم‌بهش اضافه شد و من مصمم تر شدم سر این تصمیم .
بعضی موقع ها فکر‌می‌کنم شاید زیادی‌همه چی رو جدی می گیرم . شاید واقعا یکی از‌مزه های زندگی همین کراش هان که میان و میرن . یه جورایی  زندگی‌ مثل آمپول می مونه ، هر چی بیشتر سفت بگیری بیشتر درد داره . شاید معنویات شیرین‌تر باشن اما از طرفی می تونن خیلی دردناک باشن . تازه دارم به این نتیجه می رسم که تو زندگی من ، هیچ بالانسی بین مادیات و معنویات وجود نداره . و تعادل بر قرار کردن بین این دوتا سخته واقعا . اما طبق معمول زورمو می زنم ، و حتی اگه نتونمم هم حداقل آخرش می تونم به خودم بگم at least I tried .باشد که رستگار شوم .
بگذریم . اگه گیم او ترونز رو دیده باشین ، احتمالا یکی از‌چیزایی که ذهنتونو درگیر کرده رابطه ی دوتا شخصیت جیمی و سرسیه . اگه سریال رو ندیدین‌بگم که این دوتا خواهر برادر دوقلو هستن و با‌هم رابطه ی عاشقانه دارن . شخصیت جیمی رو خیلی دوست دارم . اینکه‌چطور به عنوان یه شخصیت منفور که با خواهرش رابطه داره داستان رو شروع کرد و تبدیل شد به یه شخصیت خیلی دوست داشتنی . البته یه تضاد خیلی جالبی بین این دو نفر هست . این که چه طور رابطه ی خودشون رو توجیه می کنن . جیمی یه جا میگه : ((we don't choose whom we love . It's just ,beyond our control)) . و اگه اشتباه نکنم و درست یادم باشه این جمله رو خطاب به زنی میگه که محافظ پادشاه بوده و در عین حال عاشق پادشاه .  و اینکه این جمله رو از بون کسی که عاشق خواهرشه بشنوی خیلی تاثیر گذار تره . و از این جا بود که کم‌کم از شخصیت جیمی خوشم اومد و نظرم راجبش عوض شد .
اما نظر خواهرش سرسی کاملا متفاوته . (( I don't choose Tywin lanister , I don't love Tywin lanister.  I love my brother , I love my lover )) . برداشتی که من دارم از این‌جملات اینه که برخلاف جیمی ، سرسی خودش تصمیم‌گرفته که جیمی رو دوست داشته باشه . که واقعا به نظرم تضاد خیلی زیباییه .
یکی از سوالایی‌که همیشه از خودم‌می‌پرسم ، چند تا از آدمایه زندگیمون رو انتخاب کردیم کا دوست داشته باشیم ، و چند تا رو بدون انتخاب دوست داریم ؟ چند نفر هستن هستن که انتخاب کردن کردن مارو دوست داشته باشن ؟ اصلا کدومشون بهتره ، انیکه انتخاب کنی ارزشش بیشتره یا اینکه انتخاب نکنی و دست خودت نباشه ؟ اصن مگه‌ مهمه؟ :)) نمی دونم . اما over think کردن و کلی وقت و انرژی گذاشتن واسه فکر کردن به اینجور چیزا از عادت ها و تفریحات منه .
حرف از تفریح شد یه چیز دیگه هم‌بگم .یکی از تفریحات‌جدیدم شده اینکه میرم ارکستر های موسیقی های معروف یا اونایی‌که خودم‌دوست دارم رو پیدا می کنم و نگاه می کنم . واقعا لذت بخشه . این که این‌همه آدم تونستن به این هماهنگی برسن و این همه سر و صدای موزون و گوش نواز رو به وجود بیارن . نگاه می کنم که جطوری همشون قیافه هاشون خیلی جدی و متمرکزه روی کاری‌انجام میدن و نشون‌میده که جقدر واسشون‌مهمه . گاهی هم‌بهشون حسودیم میشه .نگاه می کنم به انگشتای دستشون . و بخ این فکر‌می کنم‌که واسه ی تولید موسیقی ، از ذهن اونی‌که موسیقی رو سراییده (؟!) تا این همه آدم که اینقدر با جزئیات و با هماهنگی با هم کار‌می کنن. هر بار واسم تازگی و زیبایی داره .
همین دیگه . و ممنون از شما از عزیزان که می شینید این جرت و پرت های من رو می خونید :))

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۷/۰۳/۰۲
محمد ابراهیمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی