لکه ی نور یا آفتاب؟
احساس آن راننده ای را دارم که خواب آلود در حال رانندگی در تاریکی است. چراغ های ماشنیش را گل پوشانده است و دقیق نمی داند که کجاست. قبل از اینکه چراغ هایش را گل کامل بپوشاند تابلویی دیده بود که خبر از ورود او به بیابانی تاریک ، صعب العبور و پر از موجودات خطرناک میداد. در دور ترین نقطه ای که چشم او می بیند ، نوری بسیار ضعیف سو سو میزند و راننده مستقیم به سمت آن نور می راند. بنزین او رو به اتمام است اما او با بی توجهی فقط به جلو حرکت می کند. او دو راه دارد . یکی اینکه همچنان به حرکت خود به سمت نور ادامه دهد و ریسک تمام شدن بنزینش در وسط بیایان را به جان بخرد ، یا اینکه جایی مناسب پیدا کند و شب را داخل ماشین سرکند تا فردا صبح با دید کامل راه را ادامه دهد. اما راننده به این فکرمی کرد که لکه ی نور را در روشنایی روز گم خواهد کرد و حتی اگر در روشنایی روز راه را پیدا کند و از بیابان خارج شود ، دیگر هرگز فرصت اینکه لکه ی نور را پیدا کند را نحواهد داشت . او در بیابانی گم شده است اما با روشن شدن هوا این گم شدگی حتی بیشتر هم می شود.
اکنون مدتی است که در حالحرکت به سمت نور است ، اما نه تنها اصلا نزدیک شده است ، بلکه قطرات آخر بنزینش هم در حال سوختن هستند .