خود مستقل
دوست دارمبشینم از خودمستقل و من مستقل یا هرچیز دیگه ای که اسمشه بنویسم ، ولی هر جور فکر میکنم این گه خوریا به من نیومده !
دوست دارمبشینم از خودمستقل و من مستقل یا هرچیز دیگه ای که اسمشه بنویسم ، ولی هر جور فکر میکنم این گه خوریا به من نیومده !
امروز تو یکپیج اینستاگرامی بودم ، از اینپیج های کوچیک و مفید . و اعضای پیج داشتن تجربیاتشون رو راجب یه موضوعی می گفتن و ادمین هم به اشتراک می ذاشتشون . می خوام بگم آخرین قطره ی امیدم به صداقتی که تو آدما هست از بین رفت ، در حد که احتمالا از فردا شاید شروعکنم به دروغ گویی و دو رویی و خلاصه آدم کس شری بودن !
میگن دوست داشتن خیلی بده و همیشه کلی ناراحتی و درد همراه خودشه . البته راست هممیگن ، ولی خوب باحالیش به همینه دیگه مگه نه ؟
بذارین یه طور دیگه بگم . ما آدما اصولا در برابر کساییکه دوستشون داریم ، آسیب پذیر می شیم تک تک کلمات اون فرد واسمون مهم می شه و بدون اینکه متوجه بشه ، کلماتش قدرت زخمیکردن و آسیب زدنپیدا میکنن . و از نظر من اینآسیبپذیری یکی از نشونه های خیلی محکم دوست داشتنه . اینمکه میگن عشق و دوست داشتن زخمی میکنه و درد داره دلیلش همینه به نظرم .
خیلی موقع ها خیلی آدم ها رو می بینم ، که آسیب پذیری ای نسبت به هم دیگه ندارن . واسشون مهم نیست طرف مقابل رو ناراحت می کنن یا برعکس ، هواسشون به کلماتشون نیست و یا اینکه ناراحت کردن طرف مقابل واسه یکیشون خیلی راحته . و اینکه هر جور حساب می کنم ، نمی تونم درک کنم چه جور دوست داشتنی بین این آدما هست ! یا اینکه اصلا هست ؟
و البته این آسیب پذیری گاهی اوقات حتی بیشتر از قبل آسیب می رسونه ! فکر کنید شما چون یکی از اعضای خانوادتون رو دوست دارین نمی خواین ناراحتش کنین ، خیلی موقع ها خیلی کار ها رو می کنین و خیلی حرف ها رو نمی زنین که نکنه ناراحتش کنین . اما از طرف مقابل به هیچ وجه همچین چیزی رو نمی بینید ! یا اینکه بدتر ، از یکی خوشتون میاد که از شما خوشش نمیاد . شما رو تک تک کلماتش حساس می شین . تو یه وضعیت خیلی آسیب پذیر قرارمیگیرینکه برای طرف مقابل اصلا مهمنیست . و این موقعکه این طرز فکرکه عشق بده و به هیچ جا نمیرسه و گور باباش ، به اوجخودش میرسه !
باور کنید میخوام بنویسم ولی همش وقت نمی شه . تو بیکاری غرق شدم . کلیچیزا هستن که می خوام بنویسم ولی بیکاری وقتشو بهم نمیدهد. ولی حداقلش می خوامبگم امروز روز جهانی آتئیست هاست . می خوام خودم به خودم بگم روزم مبارک !
پ.ن : این پست ادامه دارد.
از جمله کارایی که بهش فکر می کنم و هیچوقت انجامش نمی دم ، داستان نویسیه . به این نتیجه رسیدم نوشتن یه داستان بلند ، مثل حل کردن یه مکعب روبیک می مونه . اینکه باید حواست به همه جاش باشه ، اگه از یه طرف تغییرش بدی ، بقیهش هم عوض می شه . اینکه از اولین حرکتت ، باید مسیرت تا آخرین حرکتت رو بدونی همه چی رو بی نقص انجام بدی تا به بهترین نتیجه برسی . البته خل کردن مکعب روبیک راه حل داره ، اما نوشتن یه داستان هیچ حد و مرزی نداره . نقطه ی مشترک همه ی داشتان های بی سر و ته من ، اینه که تو همشون یه اتفاق خیلی غم انگیز میوفته . با خودم فکر میکنم ، ِم انگیز ترین حالتی که به ذهنم می رسه چیه ؟ البته از اونجایی که اصلا آدم خلاقی نیستم ، همیشه به یک سری سناریو های فوق کلیشه ای می رسم. همه ی این هارو گفتم که به پاراگراف بعدی برسم.
امروز یه ویدئویی دیدم تو اینستاگرام ، که صفحه اولش نوشته بود these porn auditions have to be the funniest shit ever exist. منم فکر کردم خوم ، حتملپا باید چیز باحالی باشه . می دونین اولین ویدئو چی بود ؟ یه زنی که قیافه ی خیلی خوبی نداشت . و اونطور که از کامنت ها فهمیدم یه disability داشته زنه ، که دقیقا نفهمیدم چی بود.خلاصه اون مرد که داشت فیلم می گرفت داشت مسخرش می کرد ، زن بیچاره هم داشت گریه می کرد و با ناراحتی و شرمندگی نگای دوربین می کرد !
از امروز دارم به این فکر می کنم . اینکه چقدر باید بدبخت باشی که از روی اجبار رو به پورن بیاری ، اما توی مصاحبه شروع کنن به مسخره کردنت و ردت کنن . و با گریه و شرمندگی برگردی . به این نتیجه رسیدم که تو داستان تخیلی من ، احتمالا این زن شخصیت اصلی داستان میشه . اول یه آدم معمولی ، پاک و درست کاره . اما بعد یه سری اتفاقات ، بی پول و بی خانمان می شن .اعضای خانوادش هم احتمالا یک مریض و یه بچه ی کوچیک که نمی تونه کار کنه هستن . که مجبور میشه واسه پول و کمک به خانوادش ، فیلم پورن بازی کنه که البته اونجا هم مسخرش می کنن و تردش می کنن .و اونجاست که نظرش راجب این دنیا عوض می شه .وجودش پر از نفرت میشه ، از دنیا ، آدم ها و حتی خودش . اما بعدش احتمالا سعی می کنه هرطور شده زنده بمونه و دووم بیاره . سعی می کنه خودش رو به تموم دنیا بشناسونه و همه رو از خودش متنفر کنه . و بعدش هم به یه طریقی شروع به نابود کردن کل نسل بشریت کنه . خیلی داستان آبکی ایه مگه نه ؟ اما اشک های اون زن آبکی نیست ! (هولی گاد عجب ایهامی در کردم)
زندگی اینستاگرامی ، اسمیه که من واسش انتخاب کردم . زندگیای که توش ، شما واسه اینستاگرام زندگی میکنید نه خودتون . تمام تلاش شما اینه که مطمئن بشین از تمام وجوه خوب زندگیتون پست و استوری بذارید . و البته که شما هم باید که ادم کامل باشید . شما یا جاهای باحال و کول هستید ، یا مشغول انجام کارای خفن هستید ، یا اینکه پست های فلسفی خفن می ذارید . باید مطمئن باشید که از همه ی لحظات زندگیتون عکس و فیلم بگیرید و مطمئن بشید همه می بیننش . حتی اگه از یه بخش خصوصی زندگیتون هم باشه ، یه جوری زومکنین و مبهم حرف بزنین یا هر جور دیگه ، خلاصه مطمئن باشین همهمی فهمن. بعضی موقع ها وقتی یه اتفاق استوری خور واسم میوفته ، از حرص نه عکس می گیرم نه هیچی . با خودم میگم بیلاخ بهت ، این یکی دیگه واسه خودم خودمه !