من استاد ، شما دانشجو !
همیشه به یاد دادن خیلی علاقه داشتم . در حدی که خیلی اوقات خودم رو سر کلاس درس تصور کنم که دارم به دانشجو ها درس می دم و باهاشون حرف می زنم . بعضی موقع ها هم خودمو در حال درد و دل کردن باهاشون میبینم که دارم از تجربیاتم واسشون میگم یا به عبارتی نصیحتشون می کنم. می دونم خنده داره ولی می خوام از تجربیاتم براتون بگم و نصیحتتون کنم ! :دی
اول می خوام راجب سیگار بگم . همه ی ما بلا استثناء از مضرات سیگار به اندازه ی کافی شنیدیم . بعضیا علاقه ای ندارن و هیچ وقت سمنش نمی رن و حتی امتحان هم نمی کنن. یه سری ها بدشون نمیاد امتحان کنن اما از ترس خانواده هیچ وقت این کار رو نمی کنن. یه سری عم علاقه دارن و تاحالا به هر دلیلی امتحان نکردن و یه سری همکه درگیر شدن. چیزی که میخوام بگم اینه که همه ی ما یه روز تو موقعیتش قرار میگیریم که باید تصمیمبگیریم که می خوایم سیگار رو امتحان کنیم یا نه . اون موقعس که تصمیم گیرنده خود شمایین و دیگه خانواده ای نیست که ازش بترسین یه جلوتون رو بگیره . احتمالا همه ی ما تو این موقعیت قرار می گیریم ، و درخواستی که من ازتون دارم اینه اگه تو اینجور شرایطی قرارگرفتین ، به خانوادتون فکر کنین . ما فقط مسئول زندگی خودمون نیستیم ، نسبت به پدر ، مادر ، همسر و فرزندامون مسئولیت داریم . شاید با خودتون بگین بدنتون مال خودتونه و دوست داریم بهش آسیب بزنین و به کسی ربطی نداره ، اما شما موظفید به خاطر خانوادتون هم که شده مواظب خودتون باشید . و این که فکرنکنید سیگار فقط به آسیب رسوندن به بدنتونکفایت میکنه ، بلکه مثل خوره کل زندگیتون رو درگیر می کنه . یادمه یه مدت خودم بعضی موقع ها سیگارمی کشیدم ، وبعضی موقع ها به این فکر می کردم یه روزی به کسی که خیلی دوستش دارم می رم فلان جا و یه لیوان چای مشتی با هم می خوریم و حرف می زنیم و سیگار می کشیم . احتمالا با خودتون میگید چه فکر احمقانه ای . باید بگم واقعا هم هست . نکته هم دقیقا همینه . اینکه سیگار چه جوری جای خودشو بین اولیت های زندگی تون باز می کنه . به نظرتون منمیخواستم به واسطه ی سیگار از گذروندن اوقات با کسی که خیلی دوسش دارم بیشتر لذت ببرم ، یا برعکس ؟ می بینید چقدر حال بهم بزنه ؟ سیگارهمینقدر راحتمی تونه فکرتون رومسموم کنه . یه عده همکه میگن پدرو مادرم و خودم و کلا هیچ کس واسم مهم نیست ، این جور آدما لیاقتشون همون سیگاره .
مورد بعدی که می خوام راجب بگم شکست عشقیه . به قول یکی از استادای دانشگام بلای جون جوونا شده شکست عشقی :)) میخوام بهتون بگم اول اینکه واسه خودتون احترام قائل باشید . عاشق هر کس و ناکسی نشین . اینکه هر موجود خوشگل و خوشتیپی رو که ببینین عاشقش بشین ، اسمش هرزگیه نه عاشقگی . بگذریم از اینا و برسیم به بعدش . اینکه شما عاشق یه شخص مناسب شدین و شکست خوردین . اون با خودتون فکرمی کنین که هیچکس درکتون نمی کنه و نمی دونه چه حسی دارین ، اما بدونین که خیلی ها قبلا تو جایی که شما هستین بودن و همین احساسات رو داشتن و تونستن از این موقعیت بیرون بیان . شما اولین نفر نیستی و اخرین نفر هم نخواهی بود و مثل خیلی های دیگه شماهم می تونید ازپس این موقعیت بر بیاین . احتمالا با خودتون فکر میکنین دیگه کسی رو مثل اونپیدا نمیکنین . یکی اینکه لازم نیست حتما دوباره یکی مثل اون رو پیدا کنید ، می تونید بهترش رو پیدا کنید :)) و اینکه قرار نیست معجزه ای رخ بده و طرف قردا صبح بیدار شه و یهو نظرش عوض شه و به آغوش گرم شما بازگرده پس بهتره باهاش کنار بیاین و با این های بی خود خودتون رو اذیت نکنین . یه عده هم افسرده میشن و فکرمیکنین لیاقت دوست داشته شدن رو ندارن . یادتون باشه اینکه فقط یه نفر نظرش این باشه که عاشق شما نیست دلیل نمیشه که شما لیاقت دوست داشته شدن رو ندارین و دیگه قرار نیست کسی دوستشون داشته باشه . این فقط نظر شخصیه یک نفره که عاشق شما نیست نه کمتر نه بیشتر . شما هموز یه زندگی جلوتونه و افرادی هستند که مطمئنا شما رو دوست دارند یا خواهند داشت . البته نمی دونم من صلاحیت لازم واسه زدن این حرف هارو دارم یا نه :))
یه چیز دیگه اینه که یه خواهش ازتون دارم . هروقت خواستین یا کاری که فکر میکنین درسته رو انجام بدین ، واسه این انجام بدینکه فکر می کنینواقعا کار درستیه ! مثلا می خواین یه کامنت بذارین و هرچی فحش ک دار بلدین رو کنین ، اما یه لحظه فکر می کنین شاید کسی ببینه و آبروتون بره وپشیمونمیشید . شما کار درست رو که احترام گذاشتنو شخصیت داشتن بوده رو انتخاب کردید. اما نه به خاطر اینکه باور داشتید دار کار درست رو انجام میدین به خاطر اینکه ترسیدین آبروتون بره . یهمثال دیگه اینکا شما به معلم ، استاد یا هم کلاسی های خودتون احترام می ذارین . نه به خاطر اینکخ فکر میکنید احترام گذاشتن کار درسته بلکه به خاطر هزار تا دلیل دیگه این کار رو می کنین و به خاطر این احترام کلی توقع از طرف مقابل دارید . در واقع چیزی که فرق بین احترام و پاچه خواری و کاسه لیسی رو تعیین میکنه همین نیت شماست . که شما واقعا فکرمیکنید دارید کار درست رو انجام می دید یا به یه دلیل دیگه این کاررو می کنید ؟ یا یه موردیکه خیلی آذارممیده ، روابط بین زن و شوهر هاست . مخصوصا از طرف زن هت بیشتر می بینم این چیزیو که می خوام بگم . اینکه می بینیم خیلی از زن و شوهر ها واسه همسرشون احترام قائل هستن و محبت می کنن بهش نه به این خاطر که واقعا احترام قائلا واسه همسرشون ، بلکه به نوعی فکر می کنن اینکار وظیفشونه . شاید فکر کنین خب اینکه ایرادی نداره ، شاید هم واقعا ایرادی نداشته باشن اما من به شدت روی اینجور محبت های دروغین حساسیت دارم .